|
Article
first published in ''Music Magazine" < انسان فطره، بنا بر غرایز طبیعی خود، هنگام احساس شادی و مسرت شدید، جنبش و حركتی در اعضاء و جوارح خود حس كرده، بیاختیار به جست و خیز میپردازد و فریادها و قهقهههای سرور ونشاط از ته دل بر میكشد. نه ما، نه نیاكان ما و نه آن انسانهای ابتدایی و وحشی كه در غارها میزیستند، هیچگاه از این عكسالعمل طبیعی و غریزی عاری نبودهایم و بشر در همه حال و در هر سان به هنگام احساس خوشی و لذت شدید، بجنبش و چرخش برخاسته است. گروهی از دانشمندان علوم اجتماعی معتقدند كه اجتماع، همین جنبشها و جست و خیزهای انفرادی ناشی از غرایز فطری را تبدیل به پایكوبی و دست افشانیهای موزون دستهجمعی، و فریادهای ناشی از نشاط و سرور را تبدیل به آواز و سرود كرده است. گردآوری محصول و تهیه و به دست آوردن مواد غذایی همواره برای همه اجتماعات از متمدن و غیر متمدن از روزگاران بسیار پیش دارای اهمیت فراوانی بوده و هست، انسانهای نخستین بنا به مقتضیات اقلیمی كه در آن بسر میبردهاند، اعم از شكارچی و كشاورز، هنگامیكه شكار كلان و فربهی به چنگ میآوردند و یا از مزرعه خود محصول فراوانی بر میداشتند، آنچنان وجد و سرور به افراد قبیله و خانوادهها روی میآورد كه همگی بیاختیار به جست و خیز برخاسته، دست به دست یكدیگر داده دایرهوار به دور آنچه به دست آورده بودند به پایكوبی میپرداختند، و در همین جست و خیزها و پایكوبیهای همگانی بود كه از یكنواختی حركات آنان ضرب و وزن (ریتم) به وجود آمده، سپس دوباره خود برای اتحاد حركات و موزونی آن به كار رفت. ضرب و وزن را ابتدا با چپه زدن(كف زدن) و نواختن دستها به بدن و رانها و كوبیدن دو چوب به یكدیگر و بالاخره با زدن كندههای توخالی و طبل حفظ كرده، توالی و توازن حركات را برقرار میساختند. بدینسان با ایجاد ریتم، رقص شامل حركات موزونی گردید كه در آن قسمتهای مختلف بدن، همآهنگ با یكدیگر، به جنبش و حركت درآمده تمایلات و هیجانات مخصوصی را تعبیر و حالات روحی معینی را بیان میكردند، از این رو رقص در میان ملل قدیم و جدید، معانی و صورتهای مختلفی از : شهوانی، جنگی، مذهبی و تفریحی و ... به خود گرفته، كم و بیش در میان تمام اقوام جهان مراحل مزبور را طی كرده است. در میان مردمان ابتدایی، دامنه حركاتی كه در رقص به كار گرفته میشد، بسیار وسیع بوده، به طوریكه تمام قسمتهای بدن از : سر و سینه و پشت و سرین و پاها و بازوها و دستها و انگشتان و عضلات صورت و چشم و ابرو و مو، همه به بازی گرفته میشد و با وارد ساختن هر یك از آنان در رقص، منظور و معانی مخصوصی را اراده میكردند. رقص و اجرای حركات موزون در میان اجتماعات بدوی و نیمه متمدن محرك اعمال و حركات دستهجمعی و بالنتیجه مولد همآهنگی و وحدت عمل در میان افراد قبایل میگردید و چون همین وحدت معنوی را موجد میشد از این رو بسیار مطلوب بود و بخش مهمی از اوقات و فعالیتهای آنها را فرا میگرفت، چنانكه اغلب امورشان از عبادت خدایان و پرستش مقدسات قبیله و جشنها و تفریحات اجتماعی، توام با رقص بود. آنچه كه امروزه به نظر ما بازی و تفریح به شمار میرود برای انسان ابتدایی یك امر جدی بوده، آنها هنگامیكه به رقص برمیخاستند تنها قصدشان خوشگذرانی نبوده بلكه میخواستند به طبیعت و خدایان چیزهای مفیدی بیاموزند یا تلقین كنند و به وسیله رقص طبیعت را به خواب مغناطیسی درآورده و به زمین دستور دهند تا حاصل خوبی به بار آورد. نتیجه آن كه چون رقص در واقع معنای وسیع تفریح و موجد سرور و لذت است پس در هر جا انسانی بوده، لذت و سروری وجود داشته، رقص نیز موجود بوده است و ما در ریشه و اساس تمدن هر قوم و ملیتی، حتی وحشیترین و ابتداییترین آنها، رقص را با انواع مختلف كشف میكنیم و میتوان گفت هیچ هنری نیست كه بهتر و بیشتر از رقص خصایص قومی و اخلاقی مردم ابتدایی را جلوهگر میسازد. با توجه به مطالب فوق بالطبع اقوامی كه از هزاران سال پیش در سرزمین ایراننشیمن گرفته، مراحل مختلف تمدن و فرهنگ را پشت سر نهادهاند، هیچگاه از این هنر غریزی كه به قول برخی از دانشمندان منشأ و اساس تمام هنرهاست عاری نبودهاند و خوشبختانه در آثاری كه از آن روزگاران برای ما بازمانده، جسته و گریخته نمونههایی از انواع رقصهای دستهجمعی و انفرادی پیدا میشود كه از نظر مطالعه تاریخچه رقص در ایران بسیار گرانبهاست. كهنترین اثری كه ما را از وجود رقص در این مرز و بوم آگاه میسازد، قطعه سفالی است كه در تپه سیلك (Sialk) كاشان به دست آمده و تاریخ آن را حدود اواخر هزاره پنجم و اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد تعیین كردهاند (ش1).
شکل 1- قطعه سفالی از تپه سیلک کاشان در روی این قطعه سفال كه پیداست خود بخشی از یك ظرف بزرگ است، نقش چهار زن در حال اجرای رقص دستهجمعی نموده شده است. از حالت این گروه كه اندكی از بسیارند، و طرز قرار گرفتن بازوان و بدنشان، و از توجهی كه به یك سمت دارند پیداست كه مشغول اجرای رقص مقدس مذهبی میباشند و چون این نقش در دورادور ظرف تكرار شده حلقه كاملی را تشكیل میداده است، بنابراین نمودار یك رقص دایرهوار است. اصولاً اجرای رقصهای دستهجمعی دایرهوار، كه در آن افراد قبیله پهلو به پهلو یا دست به دست و یا به ردیف پشت سر هم قرار گرفته حلقهیی تشكیل میدادهاند، خود گواه بر این است كه رقص به منظور تجلیل یا پرستش موضوعی قابل احترام و مطلوب از قبیل : آتش، بت، شكار، توده محصول و خرمن و درختان پربار و از اینگونه انجام میگرفته است (ش 2 و 3).
شکل 2- رقص گروهی از بومیان آفریقا بدور درخت کهنسالی که مقدس شمرده می شود
شکل 3- مجسمه رقص دسته بند به دور درخت مکشوف در فلسطین با دقت در تصاویر این قطعه سفال و سفالهای دیگری كه شرح یكایك آنها را بیان خواهیم كرد، چگونگی اجرای رقصها و طرز قرار گرفتن دستها و بازوان را تا اندازهیی میتوان دریافت ولی متاسفانه استنباط حركت پاها كه بدون شك توام با راه رفتن و جست و خیر و دور زدن بوده، از تصاویر موجود ممكن و میسر نیست (ش 4).
شکل 4 برای مثال در سفال شماره 1 از طرز ایستادن و قرار گرفتن بازوان و دستهای رقصندگان، چنین به دست میآید كه هر یك از آنان دستهای دو نفر دیگر را در پهلو و پایین طوری گرفته است كه كف دستها بر روی هم افتاده است و احیاناً انگشتان دستها مانند شانه در لای یكدیگر فرورفته، بدینترتیب زنجیر و حلقه رقص به هم پیوسته است و این طرز همانست كه امروز هم عیناً در رقصهای دستهجمعی كردی مراعات میشود و چنانكه میبینیم پس از هزاران سال تغییری در آن راه نیافته است. روی قطعه سفال دیگری كه آن نیز از هزاره چهارم پیش از میلاد معرفی شده و از تپه سیلك كاشان به دست آمده است باز گروهی زن یا مرد یا زن و مرد در حال اجرای رقص «دستهبند» نقش شدهاند (ش 5).
شکل 5- قطعه یی سفال از تپه سیلک کاشان در این سفال چنانكه پیداست نوع و طرز دیگری از رقص نمایانده شده كه در آن رقصندگان پهلو به پهلو ایستاده، بازوان خود را از آرنج خم كرده، دستها بر روی دوش و كتف یكدیگر نهاده، به رقص و پایكوبی مشغولند (ش 6).
شکل 6 چون علائمی از خورشید و پرندگان آبی در میان تصویر اجراكنندگان، نقش گردیده، گمان میرود كه رقص به عنوان پرستش و تقدیس خورشید –یعنی آن خدای روشنی ده گرمابخش كه با قدوم خود ظلمت و دهشت شب را از چشم و دل انسانها میزدود- در دشت و چمن انجام میگرفته است. نمونه دیگری از همین نوع رقص را بر روی قطعه سفال دیگری (ش7) كه آنهم از تپه سیلك به دست آمده و منسوب به 3600 سال پیش از میلاد است میتوانیم ببینیم.
شکل 7- سفال منقوش از تپه سیلک کاشان نمونه جالب دیگری كه اخیراً از «تلجری» در 12 كیلومتری تخت جمشید به دست آمده، ظرف سفالین پایه داریست كه به هزاره چهارم پیش از میلاد منسوب است. در پهنه داخلی این ظرف، تصویر گروهی مردان برهنه نقش گردیده كه به ردیف پشت یكدیگر به حالت نیمخیز قرار گرفته، دستهای خود را به پشت طرف مقابل نهاده، با نظم و خضوع تمام در اطراف تودهیی كه میتوان آنرا توده آتش افروخته یا خرمن محصول یا نشانه و سمبل خورشید تصور كرد، به پایكوبی دستهجمعی مشغولند. حالت و حركت نقوش این ظرف سفالین نوع سومی از رقصهای دستهجمعی پیش از تاریخ را بر ما روشن میسازد (ش 8 و 9)
شکل 8- ظرف سفالین از «تل جری»
شکل 9 نمونههای پنجم و ششم سفالینههایی است از تپه موسیان مربوط به فاصله سالهای 3600-3300 پیش از میلاد كه اینك هر دو در موزه لوور محفوظ است (ش 10).
شکل 10- سفالینه هایی از تپه موسیان روی قطعه (a) كه گویا قسمتی از ظرفی است كه در دورادور آن این نقش تكرار میشده، گروهی در حال رقص «دستهبند» نموده شدهاند كه در پیشاپیش آنان كوكبهایی رسم گردیده كه از لحاظ دال برهای داخل دایره، بسیار شبیه به نقش وسط ظرف سفالین قبلی است و در اینجا نیز احتمال میتوان داد كه منظور از آن نمایش خورشید یا خرمن محصولات بوده است. در این تصویر نیز رقصندگان، عریان و بدون تنپوش نشان داده شدهاند و از طرز حركات دست و بازوان معلوم میشود كه اجراكنندگان، بر خلاف حالات قبلی برای تشكیل حلقه رقص با خم كردن بازوان خود از آرنج، دستها یا انگشتان كوچك یكدیگر را در بالا، محاذی شانههای خود، میگرفتهاند. این نوع رقص هنوز در میان ارمنیها و آشوریهای ایرانی و كردها معمول است(ش 11).
شکل 11 در قطعه (b) كه آن نیز از همان محل و همان زمان است گروه رقصندگان بازوان و دستهای خود را به مانند حالت نیایش مردمان پیش از تاریخ، به بالای سر خود بردهاند و چنانكه در تصویر شماره 13 نشان داده شده، میتوان گمان برد كه طرز قرار گرفتن كف دستها به یكی از دو صورت منقوش در این تصویر بوده است. نظیر تصاویر این قطعه است، حالت رقص سه نفری كه در روی قطعه سفال دیگری از تپه خزینه موسیان نقاشی شدهاند و مربوط به اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد و در موزه لوور است (ش 12).
شکل 12- سفالینه از تپه خزینه موسیان تفاوتی كه این تصویر با تصویر قبلی دارد در این است كه در تصویر قبلی پایینتنه رقصكنندگان، توسط نقاش استیلیزه شده به حالت تزئینی درآمده است، در صورتی كه در این قطعه به حالت طبیعی نمایانده شده است.
شکل 13 سفال دیگری كه از چشمهعلی به دست آمده و مربوط به 3600 پیش از میلاد است و اینك جزو مجموعه آقای محسن مقدم است، نمونه جالب دیگری از رقصهای دستهجمعی را نشان میدهد. در این سفال تصویر دو نفر كه با غلب احتمال زن هستند، به حالت رقص نمایانده شده است و حركات بدن و بازوان و آزادی دستها طرز رقصی را بیان میدارد كه در آن حركاتی اجرا میشده كه گرفتن دستها را غیرممكن میساخته است و شاید حالت مذكور مقدمه رقص نمونه (b) است كه در آن دست و بازوی رقصندگان در بالا به طور آزاد قرار گرفته است (ش 14).
شکل 14- سفالی از چشمه علی در نمونه دیگری كه آنهم در چشمهعلی به دست آمده و اكنون در موزه «لوور» نگاهداری میشود، تصویر گروهی از زنان با سربندهای بلند مخصوص و لباسهای تنگ كیسهیی در حالت رقص «دستهبند» نقش شده است (ش 15).
شکل 15- سفالی از چشمه علی در این سفال طرز نقاشی دستها طوری است كه میتوان تصور كرد طرفین، هر دو از وسط یك قطعه دستمال یا پارچه گرفته به رقص مشغولند و پیداست كه بدینسان، علاوه بر اینكه حلقه رقص تشكیل و تكمیل میگردد، سهولت حركات دست و بازو و بدن نیز تامین میشود. این موضوع را قطعه سفال دیگری كه از تپه سیلك به دست آمده و مربوط به تاریخ 3600 سال پیش از میلاد است، تائید مینماید. زیرا آشكارا در نقش این سفال دیده میشود كه در دست تشكیل دهندگان حلقه رقص پارچه و دستمال یا چیز دیگری قرار گرفته است (ش 16).
شکل 16- سفال منقوش از تپه سیلک کاشان لازم است یادآوری شود كه هنوز هم گرفتن دستمال در بین دو دست به این صورت كه گفتیم در رقصهای دستهجمعی آذربایجانیها معمول و متداول است (ش 17).
شکل 17 آنچه در اینجا باید افزود این است كه شباهت محسوسی بین رقص این نمونه با نمونههایی كه از تپه سیلك به دست آمده و در آغاز مقاله بدانها اشاره شد، مشاهده میگرددو این موضوع خود قرینهایست بر اینكه در بین مردم این دو ناحیه از ایران ارتباط و اتحادی از حیث تمدن و آداب و رسوم وجود داشته است. نمونه دیگری از رقصهای پیش از تاریخ ایران، قطعه مفرغی است به شكل انسان كه در نهاوند به دست آمده مربوط به نیمه هزاره سوم پیش از میلاد است و اینك در جزو مجموعه پروفسور هرتسفلد محفوظ است (ش 18).
شکل 18- مجسمه مفرغ از دماوند حالت و طرز قرار گرفتن بازوان این مجسمه مفرغی ما را به یاد رقصهای انفرادی كه هنوز هم در اغلب نقاط ایران متداول است میاندازد. با توجه به اینكه رقصهای انفرادی در آن روزگاران بسیار به ندرت انجام میگرفت و شاید تنها زنان و رقاصههای زیباروی بودند كه برای تفریح خاطر رؤسای قبایل و صاحبان قدرت به رقصهای شهوانی انفرادی اقدام مینمودند، این قطعه مفرغ دومین نمونه از این گونه رقصها میتواند به شمار آید، زیرا در یك قطعه لوحه سنگی مربع شكل سوراخداری نیز كه در شوش به دست آمده (ش 19)
شکل 19- لوحه سنگی از شوش و در موزه لوور محفوظ است دو نقش برجسته در بالا و پایین حك شده كه نقش بالایی مجلس بزمی است كه در آن دو امیر در سمت راست و چپ بر روی چهار پایههایی نشستهاند و دو رقاصه در پیش آنها به رقص مشغولند. امیر سمت راست گویی برای تحسین و تشویق رقاصههایی كه در برابرش میرقصند، جام خود را بلند كرده آماده سركشیدن است و امیر سمت چپ كه از باده سرمست گشته، دست در كمر رقاصه انداخته، او را به آغوش خود كشیده است. ساقی مجلس نیز زانو زده جام باده را به دست رقاصه میدهد كه آن را تقدیم امیر مزبور بنماید. نقوش این قطعه سنگ حجاری شده با اینكه به علت ریختگی اندكی مبهم است ولی در هر حال، ارتباط رقصهای انفرادی را با مجالس بزم و شادی به خوبی نشان داده، تمایز رقصهای انفرادی شهوانی و تفریحی را با رقصهای دستهبندی مذهبی روشن میسازد. یكی دیگر از نمونه رقصهای این دوره بر روی قطعه سفالی است از «كاسو» یا «كاسی»ها كه در هزاره سوم پیش از میلاد در شمال ایلام در نواحی كرمانشاه و درههای كوههای زاگرس زندگی میكردهاند. در این سفال (ش 20) تصویر سه انسان در حال رقص در نزدیكی چادرها یا كلبههای نییشان، نشان داده شده است.
شکل 20- قطعه سفالی از «کاسو»ها این سفال نیز از نظر معرفی حالت و نوع دیگری از رقص كه در آن اجراكنندگان هر كدام بازوان را از پشت گردن یكدیگر گذارنیده، دستها را بر روی شانههای نفرات طرفین خود مینهادهاند، جالب توجه است (ش 21).
شکل 21 بر روی تكه سفال كوچك دیگری كه به وسیله پروفسور هرتسفلد در تخت جمشید كشف شده (ش 22) و تاریخ آن را شاید بتوان در نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد قرار داد، نمونهیی از رقص جالبی نشان داده شده كه از چندین لحاظ حائز اهمیت و دقت است. بر روی این سفال دو تكه كه پیداست قطعاتی از یك ظرف سفالین بزرگی بوده است، تصویر دوتن از اجرا كنندگان رقص دستهجمعی باقی مانده است كه در ضمن گرفتن دست یكدیگر، شاخههایی را كه دارای برگهای متقارن است (مانند شاخه درخت عرعر و برگ خرما) میان دستهای خود به حالت مستقیم نگاه داشتهاند. علاوه بر آن با دقت در نقش سفال مذكور، چنین به نظر میرسد كه اجراكنندگان این رقص دستهجمعی ماسكهایی به صورت خود گذاشتهاند كه با اغلب احتمال شكل كله بز كوهی را با شاخها و گوشهایش نشان میدهد.
شکل 22- تکه سفال نقش دار از تخت جمشید اجرای رقص با ماسك بز كوهی و شاخههای سبز درختی كه دارای برگهای متقارن باشد، ذهن انسان را بیاختیار به یك موضوع مذهبی از این دورهها منتقل میسازد كه نقش آن مكرراً بر روی ظروف و آثار دیگر آن دورهها نقاشی و حك شده است و آن تصویر دو بز كوهی (رمز خدای كوهستانها) به حالت ایستاده و نیمخیز در دو طرف «درخت زندگی» است كه دارای شاخهها و تزیینات متقارن است. این نقش یكی از موضوعات بسیار معمولی و متداول آن زمانهاست و یك عقیده مذهبی عمومی مردم آسیای غربی را بیان و توضیح مینماید (ش 23).
شکل 23- درخت زندگی و بزهای کوهی از نقش این سفال چنین استنباط میشود كه اجراكنندگان این رقص دستهجمعی مذهبی در دشت وسیع تخت جمشید و استخر و مرغاب، هنگام بهار و فصل تجدید حیات درختان و گیاهان، میخواستهاند همان صحنه بزهای كوهی و درخت زندگی را مجسم ساخته، مجلس جشن و سرور خود را با رقص و نمایش یك موضوع مذهبی رونقی داده باشند. به هر حال، رقص منقوش بر روی این سفال كوچك، هر چه باشد، از نظر نشان دادن سابقه استعمال ماسك در ایران و استفاده از آن در اجرای رقصهای مذهبی و جشنهای ملی بسیار پراهمیت و قابل مطالعه است. اخیراً (1954م.) در بلوك ارسنجان فارس ضمن گمانه زنیها، ازتل تیموران، ظروف گلی منقوش مربوط به فاصله سالهای 1400 و 1200 پیش از میلاد كشف گردیده است كه از آن میان نقوش دو ظرف سفالین سالم، از نظر موضوع این مقاله شایسته دقت است. در دور دهانه و قسمت بدنه ظرف خمرهیی شكل كه –به وسیله خطوط متوازی متعدد و نقشهای دیگر تزیین شده است- در داخل بعضی از خطوط متوازی، جابجا مجالسی از یك گونه رقص سه نفری نقاشی و تكرار شده كه از حیث طرز قرار گرفتن دستها و بازوان و چگونگی اجرای رقص عیناً شبیه رقص «كاسوها» (شماره 20 و 21) است (ش 24).
شکل 24 مزیتی كه نقش این ظرف سفالین بر دیگر نقوش دارد در این است كه در اینجا بر خلاف سایررقصها كه درتشكیل حلقه با صف و ردیف آنها، تعداد بیشتری شركت میجستند –فقط سه نفر به طور مستقل به رقص و پایكوبی برخاستهاند و این موضوع گذشته از این كه از خود نقش پیداست، از حركت دست نفرات طرفین نیز كاملاً مشهود است زیرا شكستن بازو از آرنج وبالا نگاه داشتن ساعد،دردوسمت صف رقص،نشانه تكمیل آن است. نظیر و همزمان این ظرف است، ظرف سفالین دیگری از همان محل كه در دو جا در حاشیه یا لبه بیرونی پشت آن، نقش رقص دو نفر با همین اسلوب نشان داده شده است، ولی در این ظرف، نقاش، به علت تلاقی سر رقصكنندگان با دوایر و خطوط متوازی پشت ظرف، از ترسیم كله آنان، خودداری كرده و با استیلیزه و ساده كردن تصویرها، جنبه تزئینی مطلق به آنها داده است (ش 25).
شکل 25 از مطالعه در نقوش این دو ظرف تل تیموران فارس، چنین به دست میآید كه علاوه بر رقصهای «دستهبند» و انفرادی كه قبلاً بر شمردیم، انواع دیگری از رقص در ایران وجود داشته است كه در آن افراد، دو به دو و سه به سه، بازو در بازوی همدیگر انداخته به پایكوبی میپرداختهاند و نیز به گواهی نقوش همین ظروف، تعداد صفهای رقصهای سه نفری و دو نفری در یك مجلس، متعدد بوده است، و در این رقصها –گرچه از نقوش مزبور كاملاً معلوم نیست- شاید در هر صف سه نفری یك مرد و دو زن یا دو مرد و یك زن و در رقص دو نفری، یك مرد و یك زن یا هر دو از یك جنس به رقص میپرداختهاند. در لرستان از هزاره یكم پیش از میلاد سرپرچم مفرغی مشبكی به دست آمده كه اینك جزو مجموعه پروفسور زاره در موزه لوور محفوظ است (ش 26). در داخل دایره این سرپرچم، رقص دست به دست چهارنفر با تركیببندی بدیع و ماهرانهیی نشان داده شده است. باز در پایه همان سرپرچم كه محل گذرانیدن نیزه با چوب پرچم بوده مجسمه دو انسان از پهلو در حال رقص دست به دست نمایش داده شده است (ش 27).
شکل 26- سر پرچم مفرغی از لرستان خوشبختانه از این نمونه حركات پاها و دستها را به خوبی میتوان استنباط نمود، به این معنی كه پیداست اجراكنندگان رقص یكی از پاها را از زمین بلند و در پشت سر از زانو خم كرده و در جای دیگری میگذاشتند و سپس با پای دیگر همین عمل را تكرار میكردند تا كمكم حلقه رقص به دور خود چرخیده، جای رقصندگان عوض میشده است. این قطعه كه یكی از مدارك ذیقیمت درباره رقص میباشد، معلوم میدارد كه در میان اقوام قدیم رقص تا چه اندازه مهم و مورد توجه بوده است كه موضوع آن را در سرپرچمهای خود نیز نقش بسته به نمایش میگذاشتهاند.
شکل 27- پایه سرپرچم مفرغی لرستان انسانهای روزگاران كهن –همانطور كه خودشان در روی زمین میرقصیدند- معتقد بودند كه خدایان نیز در آسمان، و یا در زیر زمین، به رقص میپردازند و برخی از این اقوام اعتقاد داشتهاند كه رقص اصولاً از اعمال خدایان است كه بشر به تقلید آنها، همان اعمال و حركات را در روی زمین، تكرار مینماید و این عقیده را یك قطعه سرپرچم برنزی دیگری كه آن هم در لرستان به دست آمده و از سده هفتم پیش از میلاد و جزو مجموعه آقای ج.ل.وینتروپ است به ثبوت میرساند (ش28).
شکل 28- سرپرچم برنزی که در لرستان به دست آمده است در این سرپرچم برنزی مشبك، هیكل سه ربالنوع شاخدار نشان داده شده كه ربالنوع وسط كه از نظر مقام نسبت به دوتای دیگر در درجه والاتری قرار دارد پا بر روی كره خورشید و دوتای دیگر پا بر پشت دو شیر غران نهاده، دست در دست مشغول رقص میباشند، استعمال كنندگان این سر پرچم گویا با این طریق خواستهاند چرخش و حركت خورشید را در آسمان از شرق به غرب به صورت یك رقص موزون بیان كرده، نمایش بدهند. بهرسان، این نقش نیز از نظر بیان جنبه مذهبی و خدایی رقص در میان اقوام ایران كهن، شایسته توجه میباشد. این است آثاری كه بر روی آنها نمونههایی از رقصهای پیش از تاریخ ثبت شده و به نظر نویسنده این گفتار رسیده است ولی از این تاریخ تا دوره مادها و شاهنشاهی هخامنشیان با اینكه مسلماً رقص در میان مردم ایران معمول بوده است متاسفانه نقش و اثری كه مبین این موضوع باشد به دست نیامده، یا به نظر نویسنده نرسیده است و فعلاً قطعات و نمونههای فوق با همه قلت تعداد، از نظر بیان سابقه رقص در ایران بسیار گرانبها و مغتنم بوده، امید هست كه در حفاریهای جدید نقوش و آثاری به دست آید كه مطالعه این امر را بر پژوهندگان این قبیل مطالب آسان گردانیده تاریخچه این هنر را در ایران روشنتر و كاملتر نماید. سرگذشت رقص در ایران دورههای تاریخی مدارك مربوط برقص، در دورههای تاریخی ایران، بخصوص در عهد مادها و هخامنشیان و اشكانیان، به نسبت دورههای پیش از تاریخ، بسیار ناچیز و كمتر است و آثار و نقوش بازمانده از این دورهها و همچنین تاریخنویسان عهود باستانی، در این مورد مهر سكوت بر لبزده، متاسفانه كمترین اشارهیی مستقیماً راجع برقص و نحوه اجرای آن نمیكنند. این كمبود مدارك و عدم اشاره مورخان را شاید بتوان چنین توجیه كرد كه، سرازیر شدن اقوام آریایی در سرزمین ایران و اختلاط و امتزاج آنان با اقوام بومی و ساكنین اصلی این آب و خاك، باعث بروز اغتشاشاتی در امور مذهبی و اجتماعی و آداب و رسوم مردمان پیشین گردیده، مغلوب شدگان بتدریج مذهب و رسوم غالبان را پذیرفته، مذهب و آداب كهن خود را از دست دادهاند. زیرا در این زمینه آگاهیم كه آریاییان با آنكه مظاهر تمدن مادی را در آسیای غربی از ملل و اقوام ساكن ایران و همسایگان خود فرا گرفته، زندگانی مادی خود را بر دوش آنان ادامه دادند ولی در امور مذهبی و معنوی و آداب و رسوم، از این اقوام و همسایگان پیروی نكرده، همان خصائص اخلاقی و معنوی سابق خود را حفظ كردند، و چون در آن زمانها رقص و موسیقی در اجرای مراسم مذهبی آریاییان مهاجر معمول و متداول نبوده و چندان ارجی نداشته است، از اینرو این دو هنر، چنانكه بایست در میان آنان پیشرفت نكرده، در آثار و اخبار آن روزگاران اثری از خود باقی نگذاشته است. هرودوت در ضمن شرحی كه راجع بمذهب ایرانیان عصر هخامنشی مینویسد، یادآوری میكندكه: مراسم مذهبی آنان با آهنگ و موسیقی همراه نبوده است و ایرانیان موسیقی مذهبی نداشتهاند. چون رقص بدون موسیقی امكان ندارد بنابراین پیداست كه رقص مذهبی نیز در میان آنان رواج نداشته است ولی از طرف دیگر چون در شعبهها و شاخههای دیگر نژاد آریایی از هندی و اروپایی، اجرای رقصهای مذهبی بشدت هر چه تمامتر معمول بوده است، از اینرو به آسانی نمیتوان پذیرفت كه در میان ایرانیان آریایی، چنین مراسمی متداول و برقرار نبوده و این تیره از آریاییان در مراسم مذهبی و جشنها و پرستش خدایان خود، رقص مذهبی اجرا نمیكردهاند؟! باز در این خصوص باید گفت یا مدارك ما ناقص و نارساست و یا اصولاً بروز و ظهور عقیده و فكر جدیدی باعث متروك ماندن این رسم كهن بشری در میان ایرانیان آن زمان گردیده بوده است. از سوی دیگر چون در دورههای بعد (عصر هخامنشی و اشكانی) اثرات برخی از رقصهای مذهبی مربوط به «مهرپرستی» در میان ایرانیان نمودار است بنابراین شاید بتوان گمان برد كه در دورههای پیش از آن نیز، چنین رقصهایی معمول بوده است، ولی در هر حال زنجیر تاریخ رقص در ایران در این مرحله گسیخته، حلقههایی از آن میان مفقود بنظر میرسد، مگر اینكه در آینده بر اثر كشفیات و حفریات جدیدتری، پرتو تازهیی بر این موضوع تاریك تابیده شود و آنرا از ابهام و تیرگی بیرون آورد. با این همه، لازم به تذكر نیست كه بدون شك، رقص و موسیقی بمنظور تفریح خاطر و برانگیختن احساسات رزمی و شهوانی و یا خوشگذرانی، همواره در میان اقوام و طبقات مختلف ایرانی، در تمام اعصار، رواج داشته و اجرا میگردیده است. از شواهد و اشاراتی كه در مطالب تاریخی و داستانی مربوط باین دورهها باقی مانده است، وجود این گونه رقصها در میان اقوام و تیرههای مختلف ایرانی مدلل میگردد. رقص در دربار پادشان ماد گزنفون مورخ یونانی در فصل اول كتاب اول تربیت كورش حكایتی آورده است كه تلویحاً از آن چنین مستفاد میگردد كه رقص در دربار پادشاهان ماد معمول و متداول بوده، حتی خود شاه نیز در مواقعی در حضور دوستان و محارم خود بپایكوبی و رقص برمیخاسته است. داستان چنین است كه: «روزی كه كورش در حضور نیای خود آستیاك پادشاه ماد بوده، گفتگو از مهارت شربتداران شاهی و ظرافت ساقیگری «ساكاس» ساقی استیاك پیش میآید و كورش كه از او بعلت بهانههایی كه میگرفته تا كورش را بنزد نیایش راه ندهد- دلخوش نبود، بجدش میگوید «به ساكاس بفرما كه جامی بمن بدهد تا من هم شراب برای تو بریزیم و اگر توانستم، دل ترا بربایم»استیاك امر كرد جامی باو بدهند. و او اول جام را شسته بعد از شراب پر كرده طوری دلپسند آنرا به استیاك داد كه جد و مادرش نتوانستند از خنده خودداری كنند، كورش هم خندید و در حال جد خود را گرفته بوسید و بعد گفت «ای ساكاس تو تباه گشتی، من جای ترا گرفتم، من از تو بهتر شراب خواهم ریخت ولی برخلاف تو من شراب نخواهم خورد» علت این حرف كورش این بود كه شربتداران وقتی كه شراب میریختند با آلتی قدری از آن بدست چپ ریخته میآشامیدند تا جرئت نكنند زهر در شراب ریزند، استیاك بطور مزاح گفت «خوب حالا كه تو این قدر ماهرانه از ساكاس تقلید كردی چرا خودت شراب نخوردی» كورش جواب داد «ترسیدم زهر در جام باشد زیرا روزیكه تو بمناسبت عید تولدت بدوستانت ضیافت دادی، من بخاطر دارم كه ساكاس شراب میریخت»استیاك گفت «از كجا دانستی كه زهر در جام بود؟» - «از اینجا كه شما تماماً اختیار جسم و عقل را از دست داده بودید، اولاً مرتكب چیزهایی میشدید كه باطفالهم اجازه نمیدهید بكنند، همه با هم فریاد میكردید، ملتفت نبودید كه به یكدیگر چه میگفتید، آوازهای مضحك میخواندید و بیآنكه آواز دیگریرا بشنوید، قسم میخوردید كه آوازش دل رباست، هر كدام از شما به نیروی خود میبالید ولی وقتی كه لازم شد برخاسته رقص كنید، نه فقط نمیتوانستید برقصید بلكه نمیتوانستید بایستید، خودت و دیگران فراموش كرده بودید كه تو شاهی ...». این نوشته گزنفون، اگر افسانه است یا تاریخ بهرحال فعلاً تنها مدركی است كه معلوم میدارد در دربار پادشاهان ماد، رقصهای تفریحی و نشاطانگیز معمول بوده، حتی خود شاه هم در این گونه رقصها شركت میجسته است و چون رقص در دربار معمول بوده و پس میتوان گفت كه در میان توده مردم نیز رواج داشته است. ولی درباره این كه این رقصها چگونه بوده و چه سان اجرا میشده است، اطلاع صحیحی در دست نیست. رقص در روزگار هخامنشیان با افسوس باید گفت كه موضوع و چگونگی رقص در روزگار هخامنشیان چندان روشنتر از وضع آن در دوره پادشاهان ماد نیست و در این خصوص نیز از نقوش و آثار و مدارك مربوط به آن دوره، جز چند اشاره كوتاه و مختصر، مطلبی بدست نمیآید و بر اطلاعات ناقص ما در این باره چیزی نمیافزاید. برخی تاریخنویسان یونانی از قول «كتزیاس» پزشك مخصوص اردشیر دوم شاهنشاه هخامنشی نوشتهاند كه: شاهنشاه هخامنشی نمیبایست مست شود مگر سالی یكبار آنهم در روز جشن مهرگان . در آن روزشاهنشاه جامههای فاخرارغوانی می پوشیدودر جشن و نیایش مهر شركت میكرد. با نوشیدن شیره گیاه «هئومه» (به هندی سومه) یا «می» مست میشد. «آتنه» (Athenee) (تاریخ نویس سده سوم میلادی) از دوریس (Douris) (تاریخنویش سده چهارم پیش از میلاد) شرح مفصلی درباره جشن مهرگان نقل كرده، مخصوصاً قید كرده است كه شاهنشاهان هخامنشی در جشن مهرگان میرقصیدند. چون جشن مهرگان برای پرستش و نیایش «میترا» (مهر) رب النوع یا فرشته فروغ و جنگ و پیمان و حامی و دوستار سپاهیان و آریاییان، بر پا میگردید، از اینرو میتوان استنباط كرد كه این ر قص پارسیانه- كه بدون شك گذشته از شاهنشاه هخامنشی، دیگران نیز در آن شركت میكردهاند- یك رقص مذهبی یا رزمی بوده است، بدینگونه كه شركت كنندگان در جشن و نیایش، پس از انجام عمل فدیه و قربانی و نیاز و نثار عصاره «هئومه»و نوشیدن آن، از خاصیت سكرآورش، مست و سرخوش گردیده، برقص مهیجی میپرداختهاند. در آن زمانها مهرگان یكی از اعیاد بسیار مهم ایرانیان بشمار میرفت و شركت شاهنشاه هخامنشی در این رقص نشانهیی است از ارج و اهمیتی كه ایرانیان به ستایش و نیایش ایزد مهر قائل بودهاند. در اینجا برای روشنی موضوع و بمناسبت بسیار بجاست، یادآوری كنیم كه ایرانیان عهد باستان، تنها دو فصل داشتند، تابستان بزرگ و زمستان بزرگ، نوروز جشن آغاز تابستان و مهرگان جشن آغاز زمستان بود. علاوه بر آنكه روز شانزدهم هر ماه بنام مهر و مخصوص نیایش و ستایش او بود، در روز مهر، ماه مهر، كه همان جشن مهرگانست، مهر باشكوه و جلال فراوان مورد ستایش و پرستش قرار میگرفت و جشن و شادی و مراسم مرموزی بنام او برگزار می گردید.
29-رقص شاهنشاه هخامنشی در جشن مهرگان این جشن شش روز طول میكشید، بدین معنی كه از روز شانزدهم مهر شروع شده تا روز بیست و یكم ادامه مییافت. مطابق تعلیمات مذهبی كه شاید در دوره ساسانیان نیز عیناً عمل میگردید، نیایشكنندگان میبایست غسل بجا آورده هنگام نیایش «برسم» (شاخههای جوان و تازه درخت انار) در دست گرفته و شیر را با «زور» یعنی آب مقدس كه آیاتی چند از اوستا بر آن خوانده شده و در اوستا «زاوثرا» (Zaothra) نامیده میشود و عصاره گیاه «هئومه» مخلوط كرده بنوشند و از نان مقدس «درئونه» (Daraona) بخورند و یكی از هفت موبد كه این عصاره را نیاز مهر میكرد «زوت» نامیده میشد. گر چه ممكن است مراسم نثار و نیاز «هئومه» در عهد هخامنشی با مراسم اوستایی و دوره ساسانی فرق داشته است ولی مداركی موجود است كه محقق میدارد در سال دوم سلطنت خشایارشا (19 سپتامبر 484 ق.م. تا 13 فوریه 483 ق.م.) مراسم نثار «هئومه» در دربار هخامنشی معمول بوده و مستی و سرخوشی شاهنشاه هخامنشی و سایر شركتكنندگان در جشن نیایش مهر از این ماده سكرآور بوده است1. بهر حال موضوع رقص شاهنشاه هخامنشی در جشن مهرگان، جملهیی بیش نیست و در پیرامون آن بیش از این نمیتوان توضیح داده تفسیر قائل گردید ولی با این حال دانسته نیست خانم «نیلا كرام كوك» امریكایی كه مقاله مختصری راجع برقص در ایران نوشته است و ترجمه آن یكبار در مجله انجمن ایران و آمریكا و بار دیگر به شكل دیگری (با ترجمه مغلوط) در شماره دوم مجله نمایش هنرهای زیبای كشور بچاپ رسیده است، چگونه مدعی گشته است كه: «در دوره هخامنشی بطوریكه از حجاریهای آن دوره معلوم میشود(؟) رقص بطور دسته جمعی و بالاجتماع (؟) بعمل میآمده و نیز در سكههای آن دوره اسلوب اصلی رقصهای جنگی (؟!) نشان داده شده است»؟! با كوششی كه نویسنده این گفتار برای یافتن مدارك متقن بیشتری در زمینه رقص بعمل آورده است در اینجا ناچارست بگوید كه تمام استنباطهای خانم كوك واهی و بیاساس بوده تخیل صرف و بیمدركی است و آنگاه اگر ما بخود اجازه بدهیم كه بدون دلیل و مدرك، از طرز ایستادن و حركات و نظم سربازان و بزرگان پارسی و مادی عهد هخامنشی در تخت جمشید و حركات تیراندازی و نیزهپرانی بر روی «دریك» (سكههای طلا)های آن زمان، چنین نتایج عالی و مشعشعی بنفع موضوع رقص در دوره هخامنشی بگیریم و حركات و تمرینهای نظامی و ردیف سربازان را بحساب رقصهای جنگی بگذاریم، معلوم نیست چرا باید بهمین مختصر اكتفا كرده در عالم خیال از رقصها و پایكوبیهای دسته جمعی در پیرامون آتشكدهها و آتشگاهها و از مجالس باشكوه رقص دوشیزگان ارغوانی پوش در كاخهای هخامنشی سخنی بمیان نیاوریم و این مجالس را شرح و بسط ندهیم و بقول مثل مشهور «حالا كه در عالم خیال پلو میخوریم بگذاریم هر چه چربتر باشد». معلوم نیست خانم مزبور از كجای نقوش تخت جمشید، حركات رقص دستهجمعی استنباط كرده و از كدام سكه هخامنشی اسلوب اصلی رقصهای جنگی را بدست آورده است. ما كه یك یك آثار و نقوش فوق را از مد نظر میگذرانیم اثری از یك حركت مخصوص كه بتوان آنرا تعبیر برقص نمود نمییابیم تا چه رسد به اسلوب اصلی رقصهای رزمی. بهر حال بیگمان در دوره هخامنشیان رقص و موسیقی و آواز در بزمها برای تفریح خاطر و ایجاد شادی و سرور در میان طبقات مختلف مردم رواج داشته است و اشاراتی هم كه در متن كتابهای تاریخی موجود است این موضوع را تایید میكند ولی عبارات و طرز بیان آنها طوری نیست كه بتوان از آنها منظور و چگونگی و نوع و اجرای رقصها را بدست آورده در پیرامون آنها توضیحات بیشتری داد. از اشاراتی كه در بعضی از كتابهای تاریخی شده است، چنین پیداست كه در مجالس دربار خشایارشا بعضی رقصهای تفریحی و غیرمذهبی همراه با موسیقی و آواز انجام میگرفته است و زنان غیر عقدی او كه شماره آنها فراوان بوده، وظیفه داشتهاند هنگام صرف غذا، شاه و ملكه را با موسیقی و رقصهای خود مشغول و خوش دارند، پس بالطبع در بزمها و جشنها و مجالس حكام و سرداران و اعیان مملكت نیز این قبیل رقصها توسط رقاصههای زیباروی خوشاندام، اجرا گردیده، حضار را مشغول و مسرور میداشته است. یكی از مدارك و دلایل وجود مجالس رقص، كه در آن علاوه بر رقاصهها، دختران بزرگان ایران نیز برقص و پایكوبی میپرداختهاند، داستان عشق و ازدواج الكساندر مقدونی با «ركسانا» دختر «اكسیارتس» سردار و خشتر پاون (ساتراپ) پارسینژاد ایالت سغد است. بنا بنوشته تاریخنویسان یونانی اولین دیدار الكساندر بار كسانا در سغد، در یك مجلس رقص بوده كه در آن سی تن از دختران خانوادههای درجه اول سغدیان نیز شركت داشتهاند. پلو تارخ درباره عشق و زناشویی الكساندر با ركسانا مینویسد: «اگر چه علت آن دلباختگی بود، زیرا نخستین بار كه او را دید در یك بزم رقص بود و در همان دیدار، جوانی و زیبایی آن زن، دل الكساندر را ربود، با این همه زناشویی با او بامقصودیكه داشت هم شایسته و هم سازگار بود». آریان نیز همین موضوع را در كتاب خود بطرز دیگری آورده است، ولی كنت كورث آنرا بشرحی كه در پایین میآوریم، مفصلتر از دیگران نوشته است، او مینویسد: «پس از آن الكساندر بولایتی رفت كه «كوهورتانوس» و الی آن بود و از ولات ممتاز پارس بشمار میرفت. او اظهار انقیاد كرد و الكساندر وی را بحكومت ابقا داشته از سه پسرش دو نفر را برای خدمت در لشكر مقدونی طلبید و حاكم مزبور پسر سوم خود را هم باختیار الكساندر گذاشت. «كوهورتانوس» خواست ضیافتی برای الكساندر با تجملات مشرق زمین بدهد، و باین مقصود 30 نفر از دختران خانوادههای درجه اول سغدیان را باین بزم دعوت كرد، دختر والی هم جزو آنان بود و این دختر از حیث زیبایی و لطافت مثل و مانند نداشت و بقدری دلربا بود كه در میان آنهمه دختر زیبا، توجه تمام حضار را بخود جلب میكرد. الكساندر كه مست باده عنایتهای اقبال و ابخره شراب بود عاشق وی گشت» كنت كورث مینویسد: «پادشاهی كه زن داریوش و دختران او یعنی زنانی را دیده بود كه كسی جز «ركسانا» در وجاهت بپای آنان نمیرسید، با وجود این نسبت بآنها حسیاتی جز محبت پدر باولاد نپرورده بود و در اینجا عاشق دختری شد كه نه در عروقش خون شاهی جاری بود و نه از حیث مقام میتوانست قرین آنها باشد». بهر حال، وجود این خبر و اطلاع تاریخی و تشكیل مجلس رقص از دختران حاكم و بزرگان سغدیان علاوه بر اینكه وجود چنین مجالسی را در میان طبقات مختلف مردم ایران عهد هخامنشی مسلم میدارد، ضمناً نشان میدهد كه مقام رقص در اجتماع آنروزی- برخلاف دورههای بعد- بسیار محترم و والا بوده، حتی دختران حاكم و بزرگان ایرانزمین نیز در چنین مجالسی حاضر شده به پایكوبی و دست افشانی میپرداختهاند. چنانكه بیشتر از این گفته شد، در آثار بازمانده از دوره هخامنشی، هیچ نقش و تصویری كه دلالت بر رقص نماید دیده نشده و یا بعبارت دیگر ساخته نشده است، زیرا، ایرانیان شهرنشین و درباریان عهد هخامنشی، مردمانی بسیار جدی و متین و تشریفاتی و در مورد زنان و دختران خود بسیار متعصب بودهاند، بنابراین نه تنها از حك و رسم مناظر و مجالس رقص و بزم بر روی سنگها و فلزات و ظروف و غیره خودداری میكردهاند بلكه حتی حاضر نبودهاند صورت و هیكل زنی را هم (جز در چهار مورد) در جایی نفش بسته و بمعرض نمایش بگذارند، مبادا، حرمت آنان را، كه سخت پایبندش بودند، از بین ببرند. رقص در دوره پارتها پس از تاخت و تازهای الكساندر مقدونی در ایران و اختلاط و امتزاج ایرانیان با یونانیان و تشكیل حكومتهای سلوكی و اشكانی، در وضع زندگانی و عقاید و آداب و رسوم مردم ایران تغییرات و تحولات محسوسی روی داده، پارهیی آداب و رسوم یونانی و دوستاری یونان و یونانیگری در میان ایرانیان شهرنشین شیوع و رواج یافت. مثلاً مجالس بزم و بادهگساری آنان تقریباً شبیه بمجلس بزم و میخواری یونانیان و رومیان تشكیل مییافت و در آن فسق و فجور فراوان روی میداد، ولی ایرانیان بخصوص پارتیان بنا بر تعصب و غیرت فوقالعادهیی كه در خصوص زنان خود داشتند، بالطبع از شركت دادن آنها نه تنها در چنین مجالس بلكه در هر مجلس دیگر، خودداری میكردند و برای دلبری و ساقیگری و رقص از زیبارویان یونانی استفاده میكردند و حتی برای همین منظور، در جنگ و لشكركشیها نیز گروهی از زنان یونانی را باردوگاهها و لشكرگاههای خود میبردند. رقصهایی كه در این گونه مجالس همراه با موسیقی اجرا میگردید و حضار را شاد و مسرور میداشت اغلب بوسیله همین روسپیان یونانی بود. بطوریكه رفته رفته شیوع این امر باعث گردید كه رقص در نزد ایرانیان از مقام والای خود تنزل كرده، یك عمل موهون و پست جلوهگر گردد و حتی زنان و دختران نجبا و بزرگان ایران زمین در مجالس زنانه نیز از رقص و پایكوبی امتناع كرده و آن را بالكل به روسپیان یونانی واگذارند. ناگفته پیداست كه شیوع این امر و توسعه چنین عقیدهیی درباره رقصهای غیرمذهبی در میان ایرانیان، صدمه و زیان فراوانی به تكامل و پيشرفت اين هنردراین سرزمین وارد اورده باعث گردیده که تا هزاران سال دیگر این هنر ظريف و عالي بعنوان يك عمل موهون و لغو، مخصوص طبقات معيني از مردم گشته، چنانكه بايد قدم در جاده ترقي و تكامل و توسعه نگذارد. اشاراتی كه از طرف تاریخنویسان باستانی راجع برقص و موسیقی در دوره اشكانیان بعمل آمده است چندان مفصل و قانعكننده نیست و جز مطالب و عبارات مبهم و مختصر نمیباشد مثلاً ژوستن تاریخنویس رومی (در حدود سالهای 138- 161 میلادی) در كتاب خود مینویسد: «... (پارتها) بشرب شراب نیز معتاد بودندكه از خرما ساخته میشد و آنرا همچنانكه در همه جا معمول است در مجالس جشن و سرور بحد وفور مینوشیدند، آلات موسیقی آنها عبارت بود از فلوت یا نیلبك و نیز طبل یا دهل. در ضیافتها و اعیاد، اغلب مجالسشان برقص خاتمه پیدا مینمود ...». هرودیان مورخ باستانی دیگر در این مورد مینویسد: «... از هنرهای پارتی همین قدر میتوان گفت كه یك نوع موسیقی داشتند ولی از آلات موسیقی پیداست كه موسیقیشان خشن بوده، زیرا در ضیافتها فقط نی و تنبور میزدند و گاهی هم این آلات را با هم مینواختند و میرقصیدند، بنابراین موسیقیشان بیشتر موسیقی ضربی بوده است». در اینجا بمناسبت از یك پیشامد و داستان تاریخی كه گفته شده است در آن پارتها به میگساری و رقص پرداختهاند یادی میكنیم تا نمونه دیگری از رقصهای تفریحی و عمومی پارتیان بدست داده باشیم: نوشتهاند در سال 215 میلادی كاراكالا امپراتور روم كه برای جنگ با پارتها نقشه جدیدی ریخته بود، برای این منظور نامه و سفیری بدربار اردوان پنجم پادشاه اشكانی فرستاده دختر او را بزنی خواست. اردوان بسبب دشمنی كه بین ایران و روم بود از این خواستگاری دچار حیرت گردیده پیشنهاد و خواستگاری امپراتور روم را جدی نگرفته، پس از تاخیر در فرستادن جواب، پیغام داد كه «گمان نمیكنم این ازدواج باعث خوشبختی زن و شوهر باشد زیرا آنها زبان یكدیگر را نمیدانند و اخلاق و عادات و وضع زندگانی یكی برای دیگری غریب است». ولی بنا بنوشته هرودیان (كتاب 4 بند 20): «كاراكالا باز سفیری با هدایایی فرستاد و قسم خورد كه در این پیشنهاد جدی است و نیتی جز دوستی و اتحاد ندارد. پس از آن اردوان خواهش او را پذیرفت و او را داماد خود خواند و گفت، كه امپراتور خودش بیاید و زنش را ببرد. بعد پارتیها بتهیه اسباب پذیرائی رومیها پرداختند و خوشوقت بودند كه بین دو دولت صلحی پایدار برقرار خواهد بود. كاراكالا با رومیها بخاك پارت گذشت مثل اینكه این خاك خاك دولت او باشد. همه جا پارتیها در سر راه قیصر تعظیم و تكریم او را بجا آوردند، قربانگاهها ساخته قربانیها كردند و برای اینكه هوا معطر باشد عطریات گوناگون سوختند. كاراكالا هم از این قسم پذیرائیها خشنودی نمود. وقتیكه مسافرت او بانتها رسید، یعنی بدربار پارتی نزدیك شد، قبل از اینكه وارد پایتخت گردد، اردوان باستقبال او شتافت تا در جلگه وسیعی از داماد خود پذیرائی كند. در این وقت پارتیها لباسهای زربفت خود را پوشیده و سرشان را با تاج گلهایی كه از گلهای تازه ساخته بودند، زینت داده بمیگساری و رقص پرداختند و نغمات نی در اطراف پیچید. پس از آن ملتزمان اردوان جمع شدند، از اسبهایشان فرود آمده كمان و تركش را بیكسو نهاده آزادانه بعیش و عشرت مشغول شدند. ازدحام پارتیها زیاد بود و ترتیبی نداشتند زیرا از چیزی نمیترسیدند و میخواستند دامادشان را ببینند. چنین بود وضع پارتیها. كه ناگهان كاراكالا با اشارهیی برومیها فرمان داد، بپارتیها حمله كنند و آنهارا ازدم شمشیربگذارانند ...».
شکل 30- نقش برجسته قالبی روی کاشی کف اتاق در هروان کشمیر از دوره اشکانی محمد حسن خان اعتمادالسلطنه در درر التیجان فی تاریخ بنی الاشكان كه مطالب آنرا از تازیخنویسان اروپایی نقل و اقتباس كرده است، در مورد رقص و موسیقی اشكانیان مینویسد: «سلاطین اشكانی و اركان دولت و اعیان و بزرگان آنقوم بساز و آواز و رقص و طرب كمال میل داشتهاند، و آلات طرب آنها نی و طبل كوچك و یك قسم سرنایی بوده است موسوم به «سامبوكا» فیالحقیقه از سازهای ممتاز از قبیل ارغنون و غیره چیزی نداشتهاند. در مجلس و محضر بزرگان، رقاص، رقص میكرده و خیلی مطبوع آنها بوده و رقاصهها یا پسران خوب صورت خوش سیما بودهاند یا زنهای با صباحت و ملاحت، و غالباً رقاص این طایفه یونانی و از جنس اواسط الناس بلكه ادنی و رعیت بوده، مردمان ذیشان عالی مرتبت تمکين اینكار نمینموده و آنرا قبیح میشمردهاند، لیكن این وضع عیش یعنی مجلس ساز و آواز و رقص را اشكانیان خیلی دوست میداشتهاند ...». جرج راولینسون در تاریخ مفصل خود راجع به ملل مشرق زمین، در مورد اشكانیان یا پارتها نوشته است: «... گفته شده است كه جشن و مراسم سرور و مهمانیهای خود را با رقص خاتمه میدادند و رقص یكی از مسائل تفریح و سرگرمی بود كه نسبت به آن فوقالعاده علاقمند بودند ولی محتملا این در مورد مردمان طبقه پایین صحت داشته است، زیرا رقص در مشرق زمین اگر جنبه مذهبی نداشته باشد، موهون تلقی میشود و باستثنای ورزش و ریاضتهای مذهبی، اشخاص محترم نسبت به آن توجهی ندارند و در آن شركت نمیكنند...». در آثار دوره اشكانی كه متاسفانه مقدار آنها چندان زیاد هم نیست، همچون دوره هخامنشی، جز در یك یا دو مورد، هیچ نقش و تصویری از رقص و رقاصان موجود نیست، برای مثال در داخل خاك ایران كنونی تنها در بین نقاشیهای كوه خواجه واقع در وسط دریاچه هامون سیستان، اثری از رقص مشاهده میگردد، بدینگونه كه در ضمن چند تصویر رنگین كه بر دیوار معبد اشكانی نقاشی شده است مجالسی از نقش سواری كه بر پشت پلنگ خشمگینی نشسته، كسانی كه در حال نواختن سازهای بادی شبیه نی یا فلوت میباشند و شخص دیگری كه در حال انجام كارهای ورزشی نظیر بالانس و عملیات آكروباسی است نشان داده شده، یك تن نیز بحالت رقص نموده شده است، و پیداست كه نقاش این مجالس بدینوسیله خواسته است قسمتی از تفریحات بزمهای اشكانیان را نمودار سازد. بجز این تصاویر، یك قطعه نقش برجسته قالبی روی كاشی مربوط به كف اطاق نیز در هروان كشمیر بدست آمده كه از دوره پارتهاست و در آن رقاصهیی در حال رقص با گلدانی كه چند شاخه گل در آن هست نقش شده است و در واقع این دو اثر تنها نمونههایی هستند كه تا حدی چگونگی رقصهای دوره اشكانی را نشان میدهند. مطالبی كه تا اینجا آوردیم، درباره رقصهای تفریحی و مجلسی عهد اشكانی بود، در خصوص رقصهای مذهبی این دوره باید بگوییم كه در دین مهر كه در عهد اشكانیان در ایران اوج داشته است در بعضی مراسم آن كه توام بارموز و اشارات خاصی بوده، برخی مراحل با نوعی رقص مذهبی برگزار میشده است. در این دوره اصولاً مهر در معبدی بنام میترائوم (Mithraum) یا میترایه (Mithraea) (مهراوا= مهراوه= مهرآبه) كه شبیه غار و سردابی در زیر زمین بود مورد پرستش قرار میگرفت، علت پرستش مهر در غار یا معابد زیرزمینی اینست كه گاو ازلی در میان غاری بدست مهر قربانی شده و یا خود مهر از میان تخته سنگی متولد گردیده است. در اینگونه معابد معمولاً مجسمههایی از مهر بصورت جوانی زیبا و دلبر دیده میشود كه جامه مادی یا پارتی پوشیده و با شلقی بر سر دارد و گاوی را زیر پا انداخته آنرا قربانی میكند و دو پسر بچه كه هر یك مشعلی در دست دارد در راست و چپ او ایستادهاند. مشعل دست راست سر ببالا و مشعل دست چپ سر بپایین است و رمز و علامت طلوع و غروب خورشید است.
شکل 31- میترا هنگام قربانی گاو در زیر دست و پای گاو نر، مار و عقرب و در برابر او سگ تازی دیده میشود ولی اشكال و رموز معبد منحصر باینها نبوده، انواع صورتها و نقوش سمبلیك از قبیل ماده و خورشید و گیاهان و پرندگان و جانوران و ادوات مختلف دیگر كه از هر كدام آنها معنی خاصی اراده میشده بر در و دیوار معبد نقش میگردیده است. «در آیین مهر، هفت درجه و مقام تقدس قایل بودهاند و برای دخول بهریك از درجات، شست و شوی مخصوص لازم بوده است و ماخذ غسل تعمید عیسویان همین است. در هر یك از روزهای هفته درجایی معین از معبد از ستاره مخصوص همان روز استغاثه میشده و روز یكشنبه را كه مخصوص بخود خورشید بود، مقدس میشمردهاند. پیروان مهر برای اینكه بدرجات بالاتر ارتقاء یابند میبایست عبادتها و ریاضتهایی بجا آورند، چشمانشان را میبستند و دستشان را با روده ماكیان بهم میپیوستند و بدینگونه میبایست از فراز گودالی كه پر از آب بود بجهند تا نجات دهندهیی بیاید و این بندها و علائق را بگشاید. هر یك از این درجات نامی داشت و گذشتن از درجهیی بدرجه دیگر ریاضت و عبادت و شایستگی میخواست. ترتیب درجات و نامهای آنها بدینگونه بود: 1- كلاغ سیاه (غراب) 2- پنهان یا بیوك (عروس) 3- سرباز یا سپاهی 4- شیر 5- پارسی یا پارسا 6- پیك خورشید یا آفتابگاه 7- پدر در جشنها و مراسم نیایش، نقاب یا ماسكهایی بچهره میزدند كه معرف این درجات بود».
شکل 32- بگمازیا عشای ربانی مهرپرستان، نقش برجسته، موزه سرا جوو در یوگسلاوی در نقش برجستهایی از معبد مهر كه در كونیتس (Konjic) در بسنی یوگسلاوی كشف شده واكنون در موزه «سرا جوو» محفوظ است چنین دیده میشود كه در تالاری كه سقف آن بر روی ستونهای مارپیچی قرار گرفته است، دو نفر ازواقفان اسرار (= Myste = مهران) بر روی تشكی پر از بالش دراز كشیدهاند و در پیش آنها بر روی سهپایهیی نانهای مذهبی و مقدس «درئونه» كه شكل صلیب روی آنها كشیده شده نهادهاند، در طرف چپ میز شیری چمباتمه زده و در طرف راست آن كله قوچی قرار دارد. در دو سوی نقش برجسته چهار تن از سالكان كه صورتك (ماسك)های مخصوص درجهیی كه بآن رسیدهاند بر چهره نهادهاند، ایستادهاند، بدینگونه كه در طرف چپ «كلاغ» و «پارسی یا پارسا» كه با شلق ایرانی بر سر دارد دیده میشوند و جام شرابی از شاخ (ریتون) در دست دارند. در طرف چپ «شیر» و «سرباز» دیده میشوند كه متاسفانه صورت و ماسك نفر آخری بعلت شكستگی ناپیداست.
شکل 33- کلاغ در این بگماز2 (عشای ربانی) مهرپرستان، نان و نوشابه و میوه و بعضی وقتها هم ماهی گسارده (صرف) میشده است و همه مراسم و نمایشهایی كه در معبد مهر توسط مهرانها و پیروان انجام میگرفته، رمزی بوده، با رقصهای مخصوص پایان مییافته است. نویسنده این گفتار چنین گمان میبرد كه مطالب سفرنامه مجعول فیثاقورس، فیلسوف و ریاضیدان معروف یونانی كه در یك قسمت از آن مكالمات او با زردشت نامی در عهد داریوش شاهنشاه هخامنشی شرح داده شده است در اواسط عهد اشكانی، تالیف شده و جاعل آن شمهیی از مذهب و تاریخ ایران دوره هخامنشی را كه بوسیله كتابهای یونانی از آنها اطلاع داشته است با مطالب و اطلاعاتی از دوره اشكانی درهم آمیخته و آنرا، چنانكه معمول آن زمان بوده، به یك شخص سرشناس یعنی فیثاقورس نسبت داده است، بنابراین در این كتاب مطالب مخلوط جالبی هست كه بیشتر مربوط بدوره اشكانیست ولی بدوره هخامنشی نسبت داده شده است.
شکل 34- شیر از جمله در این كتاب در فصل سوم در داستان آزمایش زردشت بوسیله مغان در حضور داریوش و پیروزی او چنین نوشته شده است: «... برای ادامه جشن و نشان دادن تماشایی كه بیش از دیگر نمایشها موافق ذوق و در دسترس عامه باشد، جنگ قوچها آغاز شد، بزرگان برای پهلوانان پشمینه پوش بر ضد هم گروبندی كردند تا هنگامه مبارزت گرم گردد. ابهت و جلال جشن با رقصهای پرهیاهو بپایان رسید. بازی كردن و پای كوفتن یكی از وسایل شادمانی مردم این سرزمین است. ایرانیان از ممارست برقص در سواری دلیر و آزموده میشوند، شاه نیز برابر رعایا رقص كرد. در فصل چهارم در توصیف غار میترا و اعمالی كه در آنجا انجام میگرفت نوشته شده است: «بیرون شهر در مدخل غاری تاریك حاضر شدم، از غرابت تعیین این محل برای برپا داشتن جشن درخشندهترین ستارگان متعجب بودم، با تنی چند از تماشائیان بدورن رفتم، آنقدر اعمال و شعائر و مراتب ستایش از پیش چشمم گذشت كه حافظه درستكار من توانایی بیان آنرا ندارد. واقفان اسرار را دیدم پیرامون چشمه آب روان بدن را میشستند و پاكیزگی روان و خرد را از یزدان درخواست میكردند. زردشت وظایف پیشوای مذهب را بجا میآورد و علامتی زوال ناپذیر بر سینه حضار میگذاشت، از حصول این مرتبت غروری در این اشخاص بوجود آمد، هر یك نانی خوردند و ظرفی آب آشامیدند این نشانه بعثت یا رمز مرور بحیات جدید بود، چونانكه خوشید در سال نو را به جهان و جهانیان میگشود، همین را در سرود یزدانی و دعاهای خود میگفتند و میخواندند.
شکل 35- نقش میترا و نقوش مرموز دیگر در مهراب (محراب) معبد مهرپرستان یك نفر روحانی زیر دست كه او را كلاغ مقدس مینامیدند تاجی آویخته بنوك تیغ بآنان تقدیم كرد نپذیرفتند و بلحن خاص گفتند «مهر تاج من است». در عمق دخمه مرموز به تشخیص مظهر مهر موفق شدم، این مجسمه نبود، جوانی بود دلیر و زیبا بر گاو نر نشسته و شمشیر آریس بدست گرفته، اشارتی مخصوص آفرینش. شاه را بصورت (ماسك) شیری دیدم كه زنبوری در دهان داشت، گروه درباریان در صور عقاب و شاهین و سگ و كركس از عقب وی حركت میكردند. محبوبههای شاه وارد شدند، همه صورت كفتار بر چهره نهاده و بهمین اسم موسوم بودند، جملگی از تنگنای امتحان گذشتند، راه تاریك و پرپیچ و خم را با كراه پیمودند، بر پارههای برف و یخ ساختگی پای برهنه راه رفتند، بر دوش عریانشان پانزده چوب زده شد كه نامش تازیانه آفتاب یا میترا بود. بمساعدت جامه پشمین خویش كه مانند جامه حاضرین بود، توانستم به پیكر مقدس میترا نزدیك شوم، بمثابهیی كه چگونگی آنرا دریابم، خدای جوان كه نامش یگانه جاوید است میكوشد تا گاو نر زورمندی را مقهور سازد و بكشد، تاج ایرانی شبیه افسر شاهان بر سر، نیمتنه كوتاه و زیر جامة فراخ ایرانی در تن و بساز جنگ ایرانی مسلح. گمانم آنكه بالاپوشی بر دوش وی مشاهده كردم. دو پیكر همراه او اگر چه همان جامه را داشتند اما از قسمت رویین محروم بودند: یكی از این یاوران مشعل افراشته و دومی مشعل واژگون بدست گرفته بود، جنسیت آنها معلوم نبود، گفتند اشارتی است بتوالد و تناسل، از گلوی گاو مجروح چند قطره خون جاری بود، حروف اطراف آنرا برای من چنین معنی كردند، «ژاله آسمان». در متن این لوحه اشكال خرد حیوانات زنده كه در تقویم ایران آفتاب و ماه و سیارات و صور نجومیه را معرفی میكند مشهود میگشت ... با نظام و ترتیبی كه در خور احترام و احتشام امر مذهب است از دخمه خارج شدند ... ایرانیان در نیایش و مناجات، به میترای سه گانه توجه داشتند بدینگونه گاه روشنایی و حرارت و زمان را كه از مواهب آفتاب است اراده میكنند، گاه دانش و توانایی و نیكوكاری را كه از خصایص ارجمند طبیعت است میستایند رقصهایی كه حاكی از حركات سالانه و روزانه آفتاب بود جشن مقدس را بانتها رسانید لكن نه چنانكه در هلیوپولیس دیده بودم، در ساحل نیل، ساعات و فصول را مجسم كرده بودند ...»
شکل 36- ماسک از دیوار ایوان جنوبی کاخ اشکانی در الحضر آیین پرستش مهر و آداب مخصوص آنرا در اینجا بدان جهت بتفضیل آوردیم تا دانسته شود رقصهایی كه در انتهای این اعمال مذهبی اجرا میگردیده، چگونه رقصی میتوانست باشد و با نظری كه راجع به نوشتههای كتاب فوق داریم، میتوان پذیرفت كه بیشتر اعمال و آداب مزبور، مربوط به آیین مهرپرستی عهد اشكانی بوده و رقصهای مرموز مذهبی- كه قبلاً از وجود آن در عهد هخامنشیان اطلاع داریم- در دوره اشكانی نیز همچنان ادامه داشته است و بنا بهمان رسم قدیم پادشاهان اشكانی نیز در این جشنها و پرستشها همچون شاهنشاهان هخامنشی در مهرگان، در برابر مردم میرقصیدهاند.
شکل 37- ماسک از دیوار ایوان جنوبی کاخ اشکانی در الحضرا و چنانكه گذشت، اغلب این رقصها با نهادن ماسكها و صورتكهای مختلفی برچهره انجام میگرفته است. در تایید وجود و استعمال ماسك در دوره اشكانی بجاست یادآوری كنیم كه بر روی دیوار ویرانههای كاخی عجیب در الحضر (هاترا) در پنجاه میلی غرب موصول كه ظاهراً تنها باقی مانده از یك شهر بزرگ اشكانی است، مقداری ماسك بشكل و قیافههای مختلف آدمی، از سنگ حجاری و بدیوار نصب شده كه رواج آنرا در مراسم مذهبی آن زمان بثبوت میرساند و با اشاراتی كه در كتاب فوق دایر بر استعمال ماسك آمده است، كاملاً تطبیق مینماید و فیالجمله ادامه استعمال ماسك را در مراسم مذهبی- كه نمونه آنرا در نقوش ماقبل تاریخ مكشوف در تخت جمشید مشاهده كردیم (قسمت اول این مقاله در مجله موسیقی شماره 80-79)- تا این عهد و زمان، در ایران نشان میدهد.
شکل 38- ماسک از دیوار ایوان جنوبی کاخ اشکانی در الحضر پانوشت : 1- استعمال «هئومه» یك رسم قدیم آریائی است و از آن برای ایجاد خلسه مذهبی یا كیف و بیخودی مقدس استفاده میكردهاند. با اینكه در بخشی از اوستا (بخشهایی كه بعداً از مذهب قدیم وارد دین زردشت شده است) «هئومه» ستوده و تصدیق شده است ولی در «گاتا» زردشت موكداً بر استعمال آن اعتراض كرده و از جمله در جاییكه با خشم و قهر تمام از قربانی كردن گاو گفتگو میكند این آشامیدنی را اهریمنی نامیده مردم را از نوشیدن آن بر حذر میدارد. در اسنادی كه از تخت جمشید بدست آمده، لوحی است مربوط به سال دوم پادشاه خشایارشا كه در آن دستور دادهاند مزد مردی یا موبدی كه شغل او به صورت «رئو، ایش-هوتی، ره» خوانده شده، پرداخت گردد. قسمت دوم این واژه معادل با لغت ایلامی «هوتی hutti» به معنی ساختن و انجام دادن است. علامت سوم شخص مفرد «ra» بر آن افزوده شده است و میتوان آنرا ساخت با سازنده ترجمه كرد و معادل است با كلمه پارسی باستان Kara. قسمت اول معادل است با لغت اوستائی «raethwis» كه در پهلوی به صورت «rathuvis» درآمده و در پارسی باستان می تواند کلمه ای باشد به این صورت «raethwis kara» یا «rathuvis Kara» و این در اوستا نام یا عنوان یكی از هفت موبدی است كه هئومه را آمیخته تقسیم میكند. در میان پارسیان هند باین شخص «Raspi» گفته میشود. همچنین از مدارك و الواح دیگر تخت جمشید مستفاد میگردد كه ساغرریزی و فدیه و نوشابه (libation) در عهد هخامنشی رواج داشته و در مراسم مقدس و مذهبی به كار میرفته است. در یكی از لوحهای گلی نوشته شده«دوازده كوزه شراب توسط «ارته خرتو» بمغها برای انجام مراسم مقدس نثار باده رسیده است». 2- در فارسی به معنای مهمانی شرابست كه به صورت «بهمز» در زبان آذربایجانیها باقی مانده است. معزی گوید : آنرا كه بدست خویش بگماز دهی اقبال گذشته را بدو باز دهی
home | introduction | articles
Copyright © Yahya Zokai
All Rights Reserved.
|
|
|